سلام بچه ها
سلام رفقا
سلام یاران با وفا
سلام ... سلام ... سلام ...
این بار با خودم گفتم این پست رو با یه سری از اشعار استاد محمد حسین بهجت تبریزی
(شهریار) به روز کنم تا شما هم مثل من پی ببرید که این شاعر چقدر هنرمند بوده .
مطمئنم با من هم نظر می شید .
................
از من آموخت علم تیر اما / تیر اول به سینه من زد /
اشک دامن نشین نازم بین /کاتشم را به کینه دامن زد . /
.................
پند دادن به دوست پنهانی / عزت دوست خواستن باشد /
لیک با بودن کسان دگر / عزت دوست کاستن باشد . /
.....................
دل و دلبر لحیم یکدگر باد / به هم جوشیده چون جان و جگر باد /
چنان کان (شاعر سوته دلان) گفت / الهی مهربونی از دو سر باد /
....................
از زهر زمان زنندگی ما را کشت / وز زخم زبان گزندگی ما را کشت /
زندان تن است و جان ما زنده به گور / « ای مرگ بیا که زندگی ما را کشت » /
...................
چه بد بود که تو گردآوری به زحمت مال / کس دگر همه ارثت به رایگان ببرد /
و زان بتر که تو دوزخ خریده باشی و او / به مال ارث تو فردوس جاودان ببرد /
..................
چه نادرویش ها دیدم که همچون لفظ بی معنا/
همه کشکول و بوق و جامه ی رعنای درویشی است /
بنازم (حضرت درویش کسرائی ) عزیز ما /
که با آن صورت جنتلمنی معنای درویشی است . /
.................
اگر دنیا متاع عافیت داشت / در او کافر نه می زاد و نه می زیست /
ولی سرمایه ی وزر و وبالی است / که سودش جز زیان آخرت نیست /
.................
امشبم شور شباب است و چه خوش رویایی است /
منظر آرای خیالم افق دریایی است /
گر ز مهرم بنوازند عزیزان نه عجب /
ذره هم در نظر اهل خرد دنیایی است . /
................
به شوخی میالای هرگز زبان / که شوخی به هم در کشد اخم ها /
ندیدم به زخم زبان التیام / که حخون جوشد از زیر این زخم ها /
..................
جز یک نسب که از خود به تو بسته چیستم ؟ /
من آن چنان که علی هست ، نیستم /
اما مرا هم ای علی از خود مران که من /
تا چشم داشتم به حسینت گریستم /
.................
هر لحظه من به شکلی و هر دم به شیوه ای /
از انقلاب دور زمان ها گریستم /
از آرزوهای رفته عزا داشتم ولی /
امروز در عزای همان ها گریستم /
................
به با وفایی من در جهان نخواهی یافت /
بیا که خوب بدانیم قدر یکدیگر /
من و تو لازم و ملزوم یکدگر هستیم /
که در جهان نبود شهریار بی افسر /
.............
سخنگویی که لطف گوهرش نیست / نخواهی یافت لطفی در بیانش /
نهان خود نهان داریم لیکن / سخن ناگاه می سازد عیانش .../
..............
یارو دوا فروشد و نامش دوا فروش / مطرب که نغمه را بفروشد نوا فروش /
پس چون ورود باغ برای هواخوری است / آن کو بلیط باغ فروشد هوا فروش .../
..............
دل خوش داشتم و دیگر هیچ / نه متاع خوش و نه منزل خوش /
حالیا مردم و دارم همه چیز / لیک چیزی که ندارم دل خوش ... /
...................
هر که آمد در جهان حق حیاتی باشد او را /
آب و نان و امن خاطر ، ما نه تنها می پسندیم /
خواستن در انحصار خاطر ما و شما نیست /
دیگران هم می پسندند آنچه که ما می پسندیم ./
...............
این نوجوان که در دل خاکش گذاشتیم /دست از سرش چو گنج نهان برنداشتیم/
تا سایه افکند به سر خفتگان خاک / این سرو را به قامت خوابیده کاشتیم ./
.................
به صندوق هر سینه مسپار راز / که محرم کم افتد در این مرز و بوم /
و گر راز دار است بازش مپرس / که مفتاح گم گشت در مهر و موم . /
...............