ارسال شده توسط مهدی در 87/6/15:: 4:19 عصر
سلام دوستان قدیمی
دلم برای همه تون تنگ شده بود ...
خیلی هاتون خبر دارین و می دونین چرا نبوده ام ...
خوب بریم سر اصل مطلب ...
راستی قبل از همه چیز ... شما هم ترانه مادری رو دیدین ؟ خیلی قشنگ بود ؟ نه ؟ عالی بود. خوب شروع شد و عالی تموم شد . نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اومده ام یه پست جدید بذارم و نظراتتون رو بخوام .
هر چی فکر کردم فکرم به جایی نرسید که چه جور پستی بذارم ...
برای همین تازه ترین اتفاقی که برام افتاده رو می نویسم :
راستش نمی دونم برای شما چقدر جذابیت داره ؟؟؟ اصلا داره یا نداره ؟؟؟
یه بار از یه کسی شنیدم که من فروغ فرخ زاد رو اصلا دوست ندارم و اصلا شعراش رو قبول ندارم . منم تاثیر پذیر.... بدون این که بهش فکر کنم ، کتاب فروغ رو گذاشتم کنار وحدود دوسال (!) نگاهش هم نکردم . گذشت و گذشت و گذشت تا اینکه رسید به حالا ... رفتم کتابخونه و مسئول کتابخونه بهم پیشنهاد داد که این کتاب رو بخونی ضرر نمی کنی . خیلی خوبه .
کتاب :« اولین تپش های عاشقانه قلبم » .
به کوشش : عمران صلاحی و کامیار شاپور.
نامه های فروغ فرخ زاد به همسرش پرویز شاپور .
با اینکه خیلی خوشم نمی اومد که این کتاب رو بخونم ولی بردمش خونه و شروع کردم به خوندن . خیلی جالب و جذاب بود . (همین جا به شما یپشنهاد می کنم که حتما بخونینش .)
وقتی این کتاب رو خوندم و با سرگذشت پر از درد فروغ آشنا شدم ، یکی دو تا از شعراش رو هم توی همون کتاب خوندم ، دیدم که عجب کاری می کردم که با یه حرف احمقانه ای که از یه نفر شنیده بودم از شعرای فروغ بدم می اومد ... الان هم یکی از شعرای قشنگش رو تقدیم می کنم به شما :
بازگشت :
زان نامه ای که دادی و زان شکوه های تلخ
تا نیمه شب به یاد تو چشمم نخفته است
ای مایه ی امید من ، ای تکیه گاه دور
هرگز مرنج از آنچه به شعرم نهفته است
شاید نبوده قدرت آنم که در سکوت
احساس قلب کوچک خود را بیان کنم
بگذار تا ترانه ی من رازگو شود
بگذار آنچه را که نهفتم عیان کنم
تا بر گذشته می نگرم ، عشق خویش را
چون آفتاب گمشده می آورم به یاد
می نالم از دلی که به خون غرقه گشته است
« این شعر ، غیر رنجش یارم به من چه داد ؟ »
این درد را چگونه توانم نهان کنم ؟
آن دم که قلبم از تو به سختی رمیده است
این شعرها که روح تو را رنج داده است
فریادهای یک دل محنت کشیده است
گفتم قفس ولی چه بگویم که پیش از این
آگاهی از دورویی مردم مرا نبود
دردا که این جهان فریبای نقش باز
با جلوه و جلای خود آخر مرا ربود
اکنون منم که خسته ز دام فریب و مکر
بار دگر به کنج قفس رو نموده ام
بگشای در که در همه دوران عمرخویش
جز پشت میله های قفس خوش نبوده ام
پای مرا دوباره به زنجیر ها ببند
تا فتنه و فریب ز جایم نیفکند
تا دست آهنین هوسهای رنگ رنگ
بندی دگر دوباره به پایم نیفکند
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""
چند تا از بیت از فروغ که شاهکارند :
اینجا ، ستاره ها همه خاموشند
اینجا ، فرشته ها همه گریانند
اینجا شکوفه های گل مریم
بی قدر تر ز خار بیابانند
اینجا نشسته بر سر هر راهی
دیو دروغ و ننگ و ریاکاری
در آسمان تیره نمی بینم
نوری ز صبح روشن بیداری
////////////////////////////////
عاشقم ، عاشق ستاره صبح
عاشق ابرهای سرگردان
عاشق روزهای بارانی
عاشق هر چه نام توست بر آن
//////////////////////////////////
نگاه کن که غم درون دیده ام
چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایه سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود .
///////////////////////////////////
فروغ معرکه است ... شعرای فروغ محشرند ، فوق العاده اند ... تفکرش خیلی قشنگه و ذهنش خیلی بازه ... حرفاش خیلی قشنگن ... توی شعراش می تونی زندگینامه اش رو بخونی ، می تونی روحش رو بشناسی . می تونی عشقش رو لمس کنی .
شما چه نظری دارین ؟؟؟؟؟
روزگار خوش
کلمات کلیدی :